محل تبلیغات شما

رفاقت



این روزها همونقدر که به تقدیر معتقدم به اختیار هم معتقدم.

ممکنه تمام حوادث دنیا در اختیار ما نباشه

اما اختیار با ماست که چجوری به دنیا بنگریم .که انتخاب کنبم چجوری زندگی کنیم .

امروز بهترینی هستم که ۵ سال پیش آرزوم بود بشم.

اما متوقف نمیشم اما رشد میکنم .

میخوام بنویسم مهر ماه سال ۹۹ انشالله وارد دانشگاه  مورد علاقم ارشد تبدیل انرژی خواهم شد.

 از بچگی نوشته ها میومدن تو ذهنم و اوج میگرفتن

تو دفتر خاطراتم که متاسفانه نابودش کردم

بعد وبلاگ

بعد هر کاغذی که دستم میرسید

بعدتو دفترچه یادداشت گوشیم

بعد اینستا

بعد نامه ای به خود آیندم:)

بعد تلگرام و کانال 

بعد.

هرجا بتونم ینویسم و حتی اگر مخاطبی نداشته باشه این روزا بیشتر برا خودم مینویسم:)

مثلا یه صفحه شخصی تو اینستا که فقط خودمم و خودم و توش تا دلم بخواد از هرچی که بخوام مینویسم

این روزا دارم میپرم

پرش تو همه عرصه ها مثل اثر مرکب

میدونم دو سال دیگه اونقدر جهش کردم که حد نداره:)

کارای الانم نتیجه میده

پیش به سوی موفقیت


حتی رمز وبلاگمم درست و حسابی یادم نبود 

دل به دریا زدم و گفتم شاید رمزه درست باشه.

اومدم آخرین پستامو خوندم:)

به جان خودم هم خندم گرفت هم خوشحال شدم که دیگه اون آدم سابق نیستم:)

میخواستم پستام رو پاک کنم:)چی بودم من دختر خشمگین از اطرافش :)دختری که فک میکنه عقل کله و به نصیحت احتیاج نداره خخخ

دختری که با درونش ارتباط نگرفته.

میخواستم بزنم همش رو پاک کنم اما گفتم به هر حال اون یه تیکه از گذشتم بزار بمونه تا بدونم از چه کسی به چه کسی تبدیل شدم و البته بزار الان هم بنویسم تا بدونم به چه کسی تبدیل خواهم شد

امروز عقایدم نسبت به این چند سال پیش کن فی شده

کارشناسیم تازه تموم شد تو رشته مهندسی مکانیک راستش بینهایت خوشحالم که بالاخره تموم شد.

یه روزی فک میکردم اینکه 10 ترمه بشم بدترین واقع ممکن برامه اما نمیدونستم همین باعث شد که جهت زندگیم رو پیدا کنم که با آدمای جدید آشنا بشم.که دوستای واقعیم رو بشناسم.که الف بشم .که

من 23 ساله شدم.

اما دیگه نگران آیندم نیستم نگران این نیستم که کی قراره نیمه گمشدم رو پیدا کنم 

دارم رو علایقم کار میکنم کوهنوردی -نجوم -نقاشی  -موسیقی-پژوهش در زمینه مکانیک و .

میدونم خدا همه چیز رو به موقع بهم میده 

دااارم مثنوی معنوی میخونم -دارم اشعار حافظ رو میخونم -کتابای شریعتی-و کلی کتاب دیگه.

دارم برای رشدم برای خوشبختیم تلاش میکنم.

استیو هاروری تو کتاب بپر

میگه که یه زن باید قبل از اینکه ازدواج کنه خوشبخت باشه اون راست میگه.

داشتم فکر میکردم ما زن ها چقدر خوشبختیمون رو به میزاریم به عهده کسای دیگه .

احساس خوشبختی میکنم آرامش عمیق

دارم سعی میکنم که به رویاهام برسم

دارم تو جهت خوب گام برمیدارم.

میدونم هر موقع لایق رویاهام بشم در زمان بندی خدا که حرف نداره بهش خواهم رسید

فک کنم دارم یاد میگم تسلیم باشم

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم


لطفا کامنت های ناصحانه نذارید نصیحت هاتون بهتره واسه خودتون و زندگی شخصیتون به کار گرفته بشه نه واس من که مملو از تجربم !این متن صرفا یه انتقال تجربست واسه ی خودباوریتون و تخلیه انرژی زیادم دوس ندارین نخونین انرژیتون زیاده برین تو پستای خودتون خالی کنین .

اینکه از آدما بت نسازی عالیه

خواستم بگم بعضی وقتا خودت ابدا نمیخوای از کسی بت بسازی منتها 

آدما واست دیکته میکنن مجبورت میکنن که ازشون بت بسازی

به مثال های زیر دقت کنید:(همشون واسم پیش اومده و تجربه های خودمنآدمایی که واسم بت غیر قابل دسترس بودن و درهم شکستن)

آقای فلانی شاگرد اوله اصلا از روز اول ترم 1 که اومد و تمام فرمول های مثلثاتی و فلان رو حفظ بود شد بت البته نه واس من انقد گفتن که فلانی زرنگه انقد گفتن اطرافیان که ما هیچ وقت به گرد پاش هم نمیرسیم که شد باور 

بماند که چن جا غول چراغ جادو در هم شکست و فهمیدم نه ایشون بت نیست یه دستگاه کپیه که همه چیو بدون فکر حفظ میکنه

همیشه از باهوش و زرنگ بودن ورودی های یه سال دانشگامون  حرف میزدن

اونقدر که میگفتن بازده ما هیچوقت مثل اونا نمیشه و فلان

تا اینکه دیدم که همشون تقلب و امتحانای کپ جزوه که برمیگرده به امکانات کم چن سال پیش تو اساتید و حوزه حراست

فلان دختر تو دانشگاه طرفدار زیاد داشت اونقدر که میگفتن (این گفتناشون خیلی زیاد بود خیلی )

چه شانسی داره و خوشگله و فلان و اینا و هی میگفتن بعد میگفتن ما طرفدار نداریم و حتی یه نفرم ما رو نمیخواد و ما قیافه نداریم!نمیدونم بعضی ها چه اصراری دارن جمع ببندند

 

این دختر پاپی یه پسر میشه که پسره حتی محل فلان هم بهش نذاشت و در نهایت دختره با یه نفر دیگه دوس شد که  بماند چی بود!(ضایع میگم در حد فلان)

اما بازم میگفتن این خوش شانس و فلانه و بی افش میخوادش و .

بماند که بعدا  اتفاقاتی افتاد و حقایق کاملا بر من آشکار شد (داستانش طولانی و اینجا جاش نی)

و بماند که به تصدیق خیلی ها بعدا متوجه شدم که در نظر چه دخترها و چه پسرها علاوه بر زیبایی ظاهری دارای زیبایی باطنی هم هستم.و اونقدر شخصیتم بزرگ بود و هست که الانم که الانه همه با احترام باهام رفتار میکنن و یه دختر محکمم  و اینو همه بهم میگن

(نمیدونم کسی اینو میخونه یا نه من اونموقع ها اعتماد به نفسم به منفی میل کرده بود در اثر هم نشینی با همین دوستان دون صفت و از اول امسال اونارو گذاشتم کنار و آرامش دارم و اینم بگم که هیچوقت هیچوقت اجازه ندین دیگران ارزش وجودیتون رو زیر سوال ببرن خودتون رو باور داشته باشین من الان اگه برگردم گذشته با این حقایقی که میدونم هیچوقت تحت تاثیر حرفای دوستام به خودم شک نمیکنم اون موقع بچه بودم)

و آن ها نیز صرفا بزرگ شده بودند.

و چه بت هایی که القا شدن بسازیم

که قدرت درون مون رو فراموش کنیم

که ما ده ها و صد ها هزار برابر از اون آدما بهترینیم 

چه هوش چه استعداد های بلقوه چه .

هیچوقت هیچوقت تو زندگیتون 

1.خودتون رو دست کم نگیرین و اجازه ندین دست کم رفته بشین (واقعا تا عمق استخونام دست کم گرفته شدم با آدمای فرو مایه ای که من و با خودشون جمع میزدن و آنقدر تکرار میکردن که باورم میشد و باور کن انرژی منفی که تو کل ترم 1 و 2 گرفتم مدت ها طول کشید تا اعتماد به نفسم برگرده)

2.دیگران رو بزرگ نکنین اونا فقط یه آدمای زیر خط معمولی هستن

3.به وجود خارق العاده خودتون ایمان داشته باشین

4 .صد درصد امتحانای این ترمم رو میترم با توکل به خدا

 


لطفا کامنت های ناصحانه نذارید نصیحت هاتون بهتره واسه خودتون و زندگی شخصیتون به کار گرفته بشه نه واس من که مملو از تجربم !این متن صرفا یه انتقال تجربست واسه ی خودباوریتون و تخلیه انرژی زیادم دوس ندارین نخونین انرژیتون زیاده برین تو پستای خودتون خالی کنین .

اینکه از آدما بت نسازی عالیه

خواستم بگم بعضی وقتا خودت ابدا نمیخوای از کسی بت بسازی منتها 

آدما واست دیکته میکنن مجبورت میکنن که ازشون بت بسازی

به مثال های زیر دقت کنید:(همشون واسم پیش اومده و تجربه های خودمنآدمایی که واسم بت غیر قابل دسترس بودن و درهم شکستن)

آقای فلانی شاگرد اوله اصلا از روز اول ترم 1 که اومد و تمام فرمول های مثلثاتی و فلان رو حفظ بود شد بت البته نه واس من انقد گفتن که فلانی زرنگه انقد گفتن اطرافیان که ما هیچ وقت به گرد پاش هم نمیرسیم که شد باور 

بماند که چن جا غول چراغ جادو در هم شکست و فهمیدم نه ایشون بت نیست یه دستگاه کپیه که همه چیو بدون فکر حفظ میکنه

همیشه از باهوش و زرنگ بودن ورودی های یه سال دانشگامون  حرف میزدن

اونقدر که میگفتن بازده ما هیچوقت مثل اونا نمیشه و فلان

تا اینکه دیدم که همشون تقلب و امتحانای کپ جزوه که برمیگرده به امکانات کم چن سال پیش تو اساتید و حوزه حراست

فلان دختر تو دانشگاه طرفدار زیاد داشت اونقدر که میگفتن (این گفتناشون خیلی زیاد بود خیلی )

چه شانسی داره و خوشگله و فلان و اینا و هی میگفتن بعد میگفتن ما طرفدار نداریم و حتی یه نفرم ما رو نمیخواد و ما قیافه نداریم!نمیدونم بعضی ها چه اصراری دارن جمع ببندند

 

این دختر پاپی یه پسر میشه که پسره حتی محل فلان هم بهش نذاشت و در نهایت دختره با یه نفر دیگه دوس شد که  بماند چی بود!(ضایع میگم در حد فلان)

اما بازم میگفتن این خوش شانس و فلانه و بی افش میخوادش و .

بماند که بعدا  اتفاقاتی افتاد و حقایق کاملا بر من آشکار شد (داستانش طولانی و اینجا جاش نی)

و بماند که به تصدیق خیلی ها بعدا متوجه شدم که در نظر چه دخترها و چه پسرها علاوه بر زیبایی ظاهری دارای زیبایی باطنی هم هستم.و اونقدر شخصیتم بزرگ بود و هست که الانم که الانه همه با احترام باهام رفتار میکنن و یه دختر محکمم  و اینو همه بهم میگن

(نمیدونم کسی اینو میخونه یا نه من اونموقع ها اعتماد به نفسم به منفی میل کرده بود در اثر هم نشینی با همین دوستان دون صفت و از اول امسال اونارو گذاشتم کنار و آرامش دارم و اینم بگم که هیچوقت هیچوقت اجازه ندین دیگران ارزش وجودیتون رو زیر سوال ببرن خودتون رو باور داشته باشین من الان اگه برگردم گذشته با این حقایقی که میدونم هیچوقت تحت تاثیر حرفای دوستام به خودم شک نمیکنم اون موقع بچه بودم)

و آن ها نیز صرفا بزرگ شده بودند.

و چه بت هایی که القا شدن بسازیم

که قدرت درون مون رو فراموش کنیم

که ما ده ها و صد ها هزار برابر از اون آدما بهترینیم 

چه هوش چه استعداد های بلقوه چه .

هیچوقت هیچوقت تو زندگیتون 

1.خودتون رو دست کم نگیرین و اجازه ندین دست کم رفته بشین (واقعا تا عمق استخونام دست کم گرفته شدم با آدمای فرو مایه ای که من و با خودشون جمع میزدن و آنقدر تکرار میکردن که باورم میشد و باور کن انرژی منفی که تو کل ترم 1 و 2 گرفتم مدت ها طول کشید تا اعتماد به نفسم برگرده)

2.دیگران رو بزرگ نکنین اونا فقط یه آدمای زیر خط معمولی هستن

3.به وجود خارق العاده خودتون ایمان داشته باشین

4 .صد درصد امتحانای این ترمم رو میترم با توکل به خدا

 


با باور مینویسم

چون باور که نه ایمان دارم به حرفم.

من صدف سوگل(دوستان میدونن اسم مستعارمه هرچند خیلی دوسش دارم و هرچند اسم واقعی خودم و هم دوس دارم به هر حال اسامی اهمیت چندانی نداره) فراز و نشیب های زیادی تو زندگیم داشتم و دارم

مشغله های فکری زیادی تو زندگیم داشتم و دارم

و میدونم تو ام داری 

و میدونم توام سخت تو فکری

من از قدرت باور حرف میزنم از حالا شروع میکنم و برمیگردم دونه دونه گذشتم رو چک میکنم

خواستم برم مشهد شد و رفتم.

ترم 1 که بودم باور داشتم که تو نقشه کشی که استادش بماند چقد دیوونه بود و شاگرد اولم ون تو درسش 12 شد من باور داشتم که قوی ام و تلاش کردم واسه کارم 

اما اگه از من بپرسی میگم تلاشم فقط 20  درصد تاثیر داشت و بقیه نیروی ایمان بود

تو نقشه کشی 2 که داشتم 3 روز وقت داشتم و کل شو شبانه روز تلاش کردم که یاد بگیرم

اما از من بپرسی میگم باورم بود که باعث شد 20 شم در حالی که خیلی ها کم شدن

ترم 2 که بودم وسط امتحانا روحیه خودم و با دست خودم داغون کردم و گفتم نمیتونم نتونستم باور کن

ترم 3 هم با وجود اینکه امتحانا راحت بود (هرچند استاد لج بود و بالای دو سوم کلاس و انداخت اما من با استاد کاری ندارم )قبل امتحان به خودم گفتم من همشو یادم رفته و باور کن همش و یادم رفت و و رقم رو تقریبا خالی دادم 

خواستم بگم سر جلسه کنکور گفتم الانه که وقتم تموم بشه با وجود 25 دقیقه ای که تو دروس عمومی واسم باقی مونده بود حتی تو اون 25 دقیقه 5 تا سوالم نزدم

تو انتخاب رشته گفتم لیاقتشو دارم دانشگاه سراسری روزانه رشته خوب قبول بشم و باور کن که قبول شدم

تو دبیرستان یه کتاب دادن بهمون بعدازظهری بودم فیزیک 2 هم امتحان داشتم گفتم باید تو مسابقه کتابه اول بشم

کتاب 300 صفحه ای رو در کمتر از 4 _5 ساعت 2 بار خوندم

خواستم بگم که تو استان اول شدم

و گذشته های دور که یادمه اما ترجیح میدم متن و بلند نکنم.

خواستم بگم که روحیتو هیچوقت هیچوقت تو زندگی داغون نکن

من منکر تلاش نمیشم

اما با قدرت باور میتونه از کمترین تلاشت بهترین بازده رو داشته باشی

تا برسه تلاش زیاد

که غوغا میکنه

16 ام امتحانم شروع میشه(امتحان 16 ام راحته 20 میشم اونکیا نخوندم(

بماند که چیز زیادی نخوندم 

اما شروع میکنم بخونم شروع میکنم و مطمءنم بازده ام عالی میشه

و مطمءنم که میتونم سرنوشت رو با باورم تغییر بدم

و مطمءنم میتونم کاری کنم که در زیر این متن پی نوشت بزنم بعد امتحاناتم تا قدرت باور رو باور کنین.

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ساخت مدرسه شاد